در طول زندگی، حداقل یکبار اتفاق افتادهست که با شهیدی صحبت کرده باشیم؛
به مزارش تکیه زده و با او درد و دل کنیم.
اشکی بریزیم و سر بغضی وا شده باشد!
و یا حداقل یکبار اتفاق افتادهست؛ در کنار مزار شهیدی، احساس شرمساری کنیم!
اگر خلاصه ی تمام حرف هایی را که با شهید زده ایم، در قطره اشکی که از چشمانمان باریده شده، جمع و معنا کنیم؛ یک جمله خواهد شد:
"ای شهید! میشود نگاهم کنی؟!”
همه ی حرفها، درد و دلها، اشکها و… برای آن است که برای یکبار هم شده، نگاهی به ما بیندازند.
او که نگاهش با نگاه آدم های این دنیا، متفاوت است!
اما بعضی از ما، غافل تر از آن هستیم که بدانیم خیلی از اوقات شهدا با نگاهشان ما را نوازش میکنند و سخن میگویند..
آن قدر غرق در دنیای خود شدهایم، که حرف نگاهی را نه می فهیم و نه صدایی را می شنویم!
پس تکلیف آن لحظاتی که با گریه صدایشان کردیم چه میشود؟
اصلا میشود کسی را صدا زد و بعد روی برگرداند و رفت؟!
و بدتر از آن، شهدایی را که مورد خطاب قرار داده بودیم، صدایمان بزنند و ما روی برگردانیم؟!
گاهی شده که با خود فکر کنیم چقدر کم گذاشتهایم؟
ویا از خود بپرسیم؛
شده حداقل پای یک قطره اشکی که کنار مزار شهیدی ریختهایم،بمانیم؟
شهید! میشود نگاهم کنی؟!
پاسخ این سوال را زمانی کامل دریافت میکنیم که چشمان خود را باز کرده باشیم!تا زمانی که نگاه درستی نداشته باشیم، درست دیده نمی شویم.
نگاه و کلام درست، عمل درست را در پی دارد.
نگاه باز و درست، همان بصیرت است، یعنی؛ متوجه شویم، نگاه شهدا، دقیقا چه زمانی روی ما است و با ما حرف دارند؟!
همیشه در سخت ترین و حساس ترین شرایط زندگی، نگاه خدا، اهل بیت و شهدا روی ما بوده است..
همان زمان هایی که حس میکنیم، دیگر به آخر خط رسیده ایم..!
همان لحظاتی که حس میکنیم، تمام درها به روی ما بسته شده است..!
همان زمان هایی که بین درست و غلط خیلی از چیزها میمانیم…!
دقیقا همان زمان ها نگاهشان روی ما است..
اینکه گمان میکنیم رها شده ایم، یک اشتباه بزرگست..
همیشه آن را که بیشتر دوست بدارند، بیشتر در آغوش میفشارند…
هر چه در لحظات سخت، بیشتر در فشار قرار میگیریم، بدانیم که دقیقا در آغوش نگاهشان هستیم ..
اکنون همان لحظات سخت است..
لحظاتی که عده ای میخواهند، ما را از این نگاه وآغوش بیرون بکشند!
برای آنکه در نگاه شهدا بدرخشیم، نباید بگذاریم در لحظات حساس عده ای با نگاه تیره ی خود، افکار، نگاه ودل ما را کدر کنند!
این حقی است که شهدا با نگاه و خون خود برگردن ما گذاشته اند.
انتخابات یکی از همان لحظات حساس و سرنوشت ساز است.
شرکت نکردن در انتخابات مانند این است که به شهدا بگوییم:
“اینکه شما شهید شده اید به ما مربوط نیست! “
حواسمان را جمع کنیم که مبادا،
عمل ما به گونه ای باشد که چشمان شهیدی با بغض از روی ما برداشته شود!
کاش میدانستیم و میچشیدیم،
وقتی نگاه شهیدی بدرقه زندگی ما باشد، چقدر لذت بخش است!
کاش میدانستیم…
[نویسنده؛ خواست گمنام بماند(اگر برای خداست؛گفتنش برای چه؟!)]