میگفت: ” در مسجد، آرامیم؛ چون آنجا زیاد خدا عبادت شده است.
در نماز، آرامیم چون عبادت است.
هرجا رنگی از عبادت است، آرامش بخش است.”
راست میگفت…
یا صاحب الزمان!
تا به یاد شما هستیم، آرامیم؛ چون یادتان عبادت است.
تا شما را در کنارمان حس میکنیم، آرامیم؛
چون هر کجا که شما حاضر شوی، آنجا محل عبادت است
اسمتان را که صدا میکنیم، آرامیم؛
چون شما بسیار عبادت خدا را میکنید، حتی نامتان آرامش بخش است
اصلاً آقا، شما خودِ خودِ آرامش هستید…
آرامِ دل ، آرامِ جان …
آقا!
میشود بیشتر دعایم کنید و از من و کوتاهیهایم بگذرید؟؟!! میخواهم شما باور قلبی من باشید!!
و قلبم به شما اعتراف کند! تا آنجا پیش برود که؛ این قلب با شما آرام گیرد! کمکم کن آقا!
? سوخته دل (مهدیار)
“آدم هایی هستند که دنیا بهشان نیاز دارد.
فرقشان با ما در همین است، که نبودشان به چشم می آید و عجیب احساس میشود“1.
آقای من!یا صاحب الزمان!
یقین دارم وجود شما دقیقاً همینطور است.
دنیا که جای خود دارد، دلم را میبینم که بسیار و بسیار… به شما محتاج است!
نبودتان حالش را بهم میریزد…
لحظه ای اگر از فکر به شما غفلت کنم، خودش را گم میکند و من در این دنیا غرق میشوم…
آری،آقای من!
نبودنتان عجیب به چشم میآید و عجیب احساس میشود…
غالباً که به چشم میآید و احساس هم میشود اما در اسارت نفس بودن، مانع از درک عمیق آن میشود.
آقای من!
جهان که جای خود دارد، من و دلم چطور بدون شما به دور دنیای خود میچرخیم!؟
شما که نباشی دور، دور باطل میشود و بیهوده چرخیدن.
دنیا و آخرتمان شما هستید، من و دلم مشغولِ چه کس و چه چیز شدهایم و به دور چه میچرخیم…
آقای من!
نگذار لحظهای از شما غافل شوم! آری، شما به یاریام بشتابید!
خود را همچون محتاجی میبینم، که فقط نفس مسیحاییِ شما نجات بخش او میباشد.
مولای من!
اگر پرده غفلت بر چشم و دلم کشیده شود، آن روز قطعاً روز نابودی من خواهد شد…
کاش نبودنتان برایمان عادت نشود و خودمان را بینیاز از حضور شما و داشتن وجودتان ندانیم و نبینیم…
اگر آن زمان بیاید که خود را بی نیاز از یاریتان ببینیم، حالمان تعریفی ندارد و با مرگ و نیستی تفاوتی نخواهد داشت…
آقای من! ای همهی نیاز من!
بفرمایید! بر دل محتاجم وارد شوید تا دلِ من نیز خانه شما باشد.
?مهدیار
__________________
1.?با کمی تلخیص برشی از مقدمه کتاب تنها گریه کن